متن پیش روی سخنرانی کامل سرور غلام حسین آصف مسوول تشکیلات خوزستان می باشد. پیش ازاین خبر داده بودیم که سخنان سروران در روز بنیاد مکتب پان ایرانیست را به طور کامل پیاده کرده و به صورت کتاب در آورده شده است. برای رعایت در امانت اصل گفتار ایشان بدون اصلاح و تغییر آورده شده است.
سرور غلامحسین اصف- مسئول تشکیلات خوزستان: پاینده ایران، سروران عزیز، یاران وفادار همسنگران، از راهی دور و دراز و سرزمینی گرم و آتشین چون سرزمین خوزستان، حضور تک تک دوستان و سروران و یاران مبارز که در راه پان ایرانیسم، راه اصولی و صحیح و منطقی پان ایرانیسم قدم برمیدارند حضور شما پیشکش می کنم. دبیرکل محترم حزب، بانو صفارپور، یار دیرین پندار، سرور پورهاشمی، سرور جانفشان و پروفسور ذوالفقاری و سخنان نسخ، عمیق و دلنشین سرور یزدی را ما شنیدیم. همه اینها از یک چیز حرف زدند.
از پان ایرانیسم، از عشق به مکتب پان ایرانیسم و تلاش و کوشش و مبارزه در احقاق حقوق ملت ایران و سرافرازی ملت ایران. صبح که من وارد تهران شدم به من گفتند 8 دقیقه وقت داری ولی اخیراً اعلام کردند 5 دقیقه. همیشه سر ما خوزستانیها اینجوریه. این شمالیها حق ما را خورده اند. نمی دانم چرا. ما با تل انباری حرف، درددل، فشار، نابسامانی، ظلم، ستم، بیدادگری و خیانت می آییم اینجا. می خواهم حرف بزنم. خب راست می گویید مجبوریم خب پراکنده گویی کنیم و از هر تکه یک تکه می گوییم و این می شود پراکنده گویی و ایراد از ما می گیرند.حالا انشاءا.. اگر عمری باقی باشد برای همتان، اگر ما هم سال دیگر بودیم یا وقت برای ما نگذارید یا اجازه بدهید ما چهار کلمه با دوستانمان حرف بزنیم. یک چیزی از من عیب می گیرند بعضیها و خرده می گیرند از ما بعضیها. نظم، انضباط، دیسیپلین، سرسپردگی به موازین تشکیلاتی. من سخت پایبند این اصول و معیار هستم. پان ایرانیسم یعنی در راه صحیح و اصول منطقی گام برداشتن. ما مدعی هستیم می خواهیم جامعه را اصلاح کنیم، ما از حکومتهای وقت ایراد می گیریم، انگشت روی نقاط ضعفشان می گذاریم. اگر قرار باشد خودمان قوانینی که برای خودمان وضع میکنیم، اجرا نکنیم یا مقید به انضباط، به اصول، به معیار تشکیلاتی نباشیم، چه ادعایی داریم بر حکومتهای وقت. من این را چند بار گفتم باز هم می گویم، حالا شاید افراد تازه ای باشند نشنیده باشند. من 9 سالم بود و خواهر من که اینجا نشسته 2 سالش بود و در بغلم نشسته بودکه من با پان ایرانیسم آشنا شدم. البته اگر قیچی نکرده باشم شناسنامه ام را، 68 سالمه. من هنوز پان ایرانیسم را نشناختم، با همه گذران عمرم، با همه مسئولیتهایی که در تشکیلات پان ایرانیسم داشتم نتوانستم به ژرفا و عمق پان ایرانیسم پی ببرم. هر روز که یک برگ از عمر من ورق خورد، به مسئله تازه ای پی بردم، به ژرفا و عمق پان ایرانیسم پی بردم که برایم تازگی داشت. زمانی من زمان روانشاد صفار پور مسئول روزنامه خاک و خون بودم در استان خوزستان، سرپرست روزنامه خاک و خون بودم، مسئول شوراهای مشورتی بودم با 270 شورای مشورتی که قشر عظیمی بودند. زمانی سه سال و نیم تبعید بودم در قزوین و همیشه خودم را پادوی حزب می دانم. وقتی سرور پزشک پور فرمان داد من از قزوین برگردم و مسائل منتفی شده بود و فشارها و تهدیدها در مورد بنده، من امکان خانه نداشتم و نزدیک به 6 ماه داخل حمامچه دفتر حزب همان زیلو و همان پتو بود و شب هم در حزب می خوابیدم. همیشه در کنار مسئولین چه روانشاد صفارپور چه دیگرانی که بودند، ما درس می آموختیم. درس انضباط، درس دیسیپلین درس تشکیلات. بنابراین آنچه را که ما از پان ایرانیسم آموختیم و یاد گرفتیم، وفاداری به عهد و پیمان است وفاداری به به سوگندی است که می خوریم یا خوردیم. بعد از 30 سال از سال 57 تا حالا و قبلش هم که بود، در خوزستان خانم صفارپور اینجا تشریف دارن و دوستان خوزستانی، ما نشریه ای در خوزستان نداشتیم. حالا در حد بزاعتمان و امکان مالیمان یک نشریه ای منتشر کردیم بنام اندیشه. از عزیزان خواهش می کنم آنرا بخوانندو در این اندیشه ما ضمن اینکه فرازهایی از سوگند را آورده ایم، ارزش اصول انسانی و معرفت انسانها، هر شخصی به میزان پایبندی سوگندی است که یاد می کند. به نسبت عهد و پیمانی است که وفا می کند.
در مکتب ایرانیان بزرگترین گناه، یزرگترین خطا، زیربنای فساد و تباهی دروغگویی است.داریوش بزرگ، شاه ایران، میفرماید که اهورا مزدا، سرزمین مرا از خشکسالی، قحطی و دروغ در امان بدار، دور بدار. دروغ در ردیف قحطی است. قحطی و خشکسالی هزاران هزار تباهی و فساد به وجود می آورد. خدا کند که انشاءالله خداوند به ما همت بدهد، شجاعت بدهد که از دروغ دوری کنیم، پرهیز کنیم. بنابراین من آنچه را که در خانه این حزب آموختم راستی و درستی است. حقیقتاً راه صحیح رفته، راه اصولی رفته. رعایت حرمت پیشکسوتان، رهبرانمان، مسئولینمان. سال گذشته قبل از 15 شهریور، خدمت دبیرکل که رسیدم و شورای رهبری، یکی از شروط کار ما این بود، ما 3 پیشنهاد دادیم. بازسازی حزب، پاکسازی حزب، بعد مفاهیم منطقی پان ایرانیسم. بنابراین همینطوری که ما در دوم فروردین همین امسال در اهواز خدمت دوستان خوزستانی عرض کردیم با توجه به دستور العمل تشکیلاتی که از طرف حزب صادر شد، چنانچه هر فرد حزبی در سطح استان خوزستان مقید به رعایت اصول و انضباط حزبی باشد، من چیزی در زندگی ندارم اما خانه ام، زندگیم و همه چیزم در گرو سلامت افرادم است. اعضای تحت پوششم است. اما هرکس بخواهد زیگزاگ بزند و خارج از خطوط حزب حرکت بکند، هرکس اصول و مبانی پان ایرانیسم را نادیده بگیرد، نه من مکلف نیستم ازش حمایت کنم، پشتیبانی و دفاع کنم، بلکه حزب هم نبایستی از افراد خاطی و و کسانیکه در خارج از چارچوب تشکیلاتی حرکت می کنند حمایت و پشتیبانی بکند. (تشویق حضار)
خب من عضو پان ایرانیسم هستم. حزب پان ایرانیسم، شورای عالی رهبری دارد که دارد حزب را راهنمایی و ارشاد می کند و دبیرکلی دارد بنام بانو صفارپور. من بعنوان عضو حزب پان ایرانیسم و بعنوان مسئول تشکیلات خوزستان، از این سلسله مراتب پیروی می کنم و هر زمانی احساس کنم شورای عالی رهبری یا دبیرکل حزب مجموعاً خارج از چارچوب اصول و مبانی پان ایرانیسم حرکت می کند شاید شاید در یک چنین جایگاهی این لباس مقدسی که افتخار به آن می کنم را درمی آورم و کنار می گذارم. من در تشکیلاتی حاضرم فداکاری بکنم، خانه و زندگیم را فدا بکنم که اصول و مبانی پان ایرانیسم را رعایت بکنم. این من من کردن مشکلی دارد که همه شما می دانیدو برای اینکه هرکدام از ما زندگیمان را، هستیمان را، خانواده مان را روی این کار گذاشتیم، روی این حرف گذاشتیم، روی این تشکیلات گذاشتیم. لحظه لحظه های عمرمان روی این حزب سپری شده و ما اجازه نمی دهیم که حزب به خطا برود و نمی گذاریم کسانی حزب را به خطا بکشند. این حق طبیعی من است و هر پان ایرانیست دیگر. من در کنگره هفتم حضور پیدا نکردم. ببخشید شورای عالی رهبری بسیار مورد تأیید من هستند، عملکردشان، کارشان، راهشان اما من به رهبری پزشکپور اعتقاد داشتم خب نمیشه کاریش کرد. یعنی نمی توانید به زور به من تحمیل کنید که من اینطوری فکر نکنم، من عاشقم عاشق پان ایرانیستی هستم که رهبرش پزشکپور است. (تشویق حضار)
حالا لایحه هایی که ارائه می شود، من ضمن تأیید کوششها و تلاشها و مبارزات و ایثارگریهای تک تک اعضاء شورای عالی رهبری و فداکاری خارج از حد و اندازه بانو صفارپور که بسیار بسیار مقدس است و من سر تعظیم به طرفش فرود می آورم در مقابل این همه ایثار یچوقت نمی توانم هیچکس را در برابر پزشکپور تصور کنم. روی سخنم نه جمع حاضر است، خاقانی یا بگویم پزشکپور؛ آنان که از طریق تو می روند زاغند و زاغ را روش کبک آرزوست. گیرم که مارچوبه کند تن به شکل مار؛ اما کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست. من از خدا می خواهم، البته این فهم و درک و شعور و دریافت حقیقت و وتقعیت یک موهبت الهی است که ممکن است در وجود هرکسی پیدا نشود. این لطف خداوندی است که یک کسی ساعت 5 بعدازظهر را می گوید روز است و الان را می گوید شبه. ولی بعضی ها حالا را می گویند روز است، این یا نمی فهمد یا عمد دارد که وارونه کند و وارونه جلوه دهد حقیقت را، من ممنون و سپاسگذارم و با پاینده ایران پایان می دهم.