۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه

نبش قبر شهید قهرمان پان ایرانیست سرور بهنام محمدی

چندی پیش، گروهی از مسئولان شهرستان مسجد سلیمان در سالروز شهادت نوجوان پان ایرانیست سرور شهید «بهنام محمدی»، اقدام به نبش قبر ایشان کرده و از میان پنجاه قبر شهید دیگر، پیکر پاک او را به آرامگاه شهدای گمنان منتقل کردند که البته این کار با اعتراض سریع مردم محل روبه رو شد.
بنا به گفته یاران پان ایرانیست، این اعتراض اهالی محترم و خانواده های شهدا افاقه نکرده و با توجه به نفوذ مسئولان شهر در استانداری خوزستان، این کار حتی با وجود مخالفت صریح مهندس زریبافان، مسئول بنیاد شهید و امور ایثارگران، انجام شد.
بنابر این گزارش، پس از این رویداد، به تازگی، همان خانواده های شهدای معترض، در شکواییه ای خطاب به آقای زریبافان، خواستار رسیدگی به این موضوع شده و اعلام کرده اند که در صورت رسیدگی نکردن، آنان هم شهدای خود را به هر نقطه ای که دلشان بخواهد خواهند برد.
 باید توجه داشت که ، این نبش قبر، غیرقانونی انجام شده و اگر با آن برخورد نشود، ممکن است به رویه تبدیل شده که نتیجه ای جز بی نظمی و هتک حرمت آرامگاه شهیدان نخواهد داشت.
بنا به برخی اطلاعات واصله عناصر خلق عرب(تجزیه طلب)در این کار دست داشته اند تا از این طریق بتوانند به پان ایرانیست های منطقه توهین کرده و موجبات مسائلی را فراهم آورندهمچنین این جسارت حکایت از این دارد که ظاهرا، جرأت چنین کار غیرقانونی با کمک، پشتیبانی و هماهنگی برخی مسئولان در تهران بوده است!
بهنام تند و تیز و بازیگوش، در آن روزها سیزده سال بیشتر نداشت. زادگاهش مسجد سلیمان بود و چهره آشنای خرمشهر. مرام و منشش باعث شده بود از میان همه ورزشها، راه پوریای ولی و تختی یعنی کشتی را انتخاب کند. غیرت از همان زمان از وجودش می بارید. یک بار وقتی مرد بیست و هفت هشت ساله ای مزاحم دختر همسایه شده بود، تمام قامت در دفاع از ناموسش ایستاده بود و شجاعانه مزاحم را فراری داده بود.کسی باور نمی کرد زیرا بهنام در آن ایام به ظاهر نوجوانی بیش نبود. او در ان ماجرا به دوستانش رسم غیرتمندی را به خوبی آموخته بود. بهنام در آن آزمون سرافراز شده بود بهنام که در س ناموس پرستی و ایران پرستی را در سازمان نونهالان حزب پان ایرانیست به خوبی فراگرفته بود مفهوم خاک و خون را به خوبی می دانست.

زنده ماندن بدون خرمشهر، یعنی مرگ
آزمون بعدی برای بهنام به سرعت فرا رسید. زمانی که او و میلیونها دانش آموز دیگر برای آغاز سال تحصیلی جدید لحظه شماری می کردند، تانکهای بعثی به قصد تکرار توهم قادسیه یکی یکی وارد خاک خرمشهر شدند. مردم دسته دسته خرمشهر را ترک می کردند. شهر تقریبا خالی از سکنه شده بود. هر کس که حفظ حیات را اولی می دانست فرار کرده بود. بهنام اما که به اجبار خانواده از شهر خارج شده بود به هر شکلی که شده خودش را به خرمشهر رساند. از آن همه جمعیت تنها یک گروه در خرمشهر باقی مانده بودند. همانهایی که ادامه حیات را بدون بقای خرمشهر بی ارزش می دانستند.


سلاحی به عظمت بهنام

بدون اینکه از کمک خبری باشد خمپاره های دشمن یکی یکی بر خاک خرمشهر فرود می آمدند و ایران پرستان دسته دسته به خاک و خون کشیده می شدند،. تنها صدایی که از پایتخت به گوش می رسید پیام رادیو بود که مدام تکرار می کرد: مدافعین خرمشهر مقاومت کنید! برای مقاومت مردمی خرمشهر همه چیز به بن بست رسیده بود. دشمن سرمست و مغرور، دیوانه وار ارابه پیروزی خود را از روی اجساد شهدا به پیش می راند، تا اینکه بهنام چاره ای اندیشید. دانش آموز سیزده ساله خرمشهری تصمیم گرفت یکه و تنها به دل دشمن بزند تا بتواند از وضعیت نیروهای عراقی اطلاعاتی به دست آورد. حتی فکرش هم برای دیگران خطرناک و نشدنی جلوه می کرد. در حالیکه همه درمانده و عاجز از هر گونه گشایشی قطع امید کرده بودند، بهنام با موهایی پریشان و خاک آلود و چشمانی اشکبار با تظاهر به اینکه به دنبال پدر و مادرش می گردد، خود را به عمق اردوگاه دشمن رساند و تا توانست به شناسایی موقعیت و امکانات دشمن پرداخت. شناسایی های بی نظیر بهنام، تلفات سنگین متجاوزین

اطلاعات دقیق و منحصر به فرد بهنام از مواضع دشمن و معدود خمپاره های ایران اولین ضربات را بر پیکر ارتش تا بن دندان مسلح عراق وارد آورد. دشمن انگار گیج شده بود و تمرکز قوای خود را از دست داده بود. نمی دانست از کجا می خورد. مدافعین خرمشهر که حتی در فشنگ هم محدودیت داشتند شاهکار کرده بودند. اراده مقاومت مردمی و جسارت غیور خرمشهر حتی برای چند روز هم که شده بر توپ و تانک فولادی عراق غلبه کرده بود.



مدافعین تاریخ ساز خرمشهر



شاید روزی که صدام در مقابل چشم میلیونها بیننده تلوزیونی قرارداد 1975 الجزایر را پاره پاره می کرد و مزدورانش را به قصد فتح سه روزه ایران به جبهه های جنگ گسیل می داشت، هرگز به ذهنش خطور نمی کرد که فرزندان بی نام و نشان ایران با دستهایی خالی، اما اراده هایی پولادین و گامهایی برگشت ناپذیر سدی به بلندای غیرت ایرانی و سرخی شهادت طلبی و پاسداری از آب و خاک در مقابل ارتش تا بن دندان مسلح عراق علم می کنند و حماسه عظیم مقاومت مردمی خرمشهر را برای همیشه جاودان خواهند کرد.
حماسه قدرت آریایی
بهنام غرق در خون، کینه تازیان بر پیکر پاک سرور بهنام
نزدیک به یک ماه مقاومت مردمی در مقابل ارتش مجهز عراق، دنیا را شگفت زده کرده بود. اما خیانتها و کارشکنی های خلق عرب وابسته به صدام گجستک سبب شد تا لحظه به لحظه به شمار شهدای مدافعین خرمشهر افزوده شود و دشمن در پیشروی گستاخ تر. بهنام که مستقیما چندین عراقی را به هلاکت رسانده بود و با شناسایی های منحصر به فرد خود ارتش بعث عراق را پشت دروازه های خرمشهر به زانو درآورده بود، با لبانی خشکیده از تشنگی، شکمی گرسنه و چشمانی اشکبار از عروج یاران سرانجام در بیست و هشتم مهر ماه سال هزار و سیصد و شصت بر اثر جراحات ناشی از اصابت ترکش خمپاره های دشمن به شهادت رسید و مظلومانه به دیدار یار شتافت، در حالیکه تا آخرین لحظات به رسیدن نیروهای کمکی امیدوار بود. پیکر نحیف و غرق در خون بهنام نشانه ی عظمت ملتی بود که تنها جرمش تسلیم نشدن در مقابل هیولای عرب تازی بود.